سینا جونمسینا جونم، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

کیمیا و سینا

بابایی روزت مبارک

ولادت مولی الموحدین امیرالمومنین حیدر کرار شیر خدا مولود کعبه و فرا رسیدن روز پدر را به همه باباهای مهربون دنیا مخصوصا بابای خوبم و همسر عزیزم تبریک و تهنیت میگم.     ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان / ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان ای نام زیبایت همیشه اعتبارم / خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم   ...
26 خرداد 1390

جشن پایان سال سینا جونم

پسر نازم دیروز عصر جشن پایان سالت بود . از امروز دیگه گلم تعطیل شدی و بیچاره مامان جون که باید با شما سه تا شیطون تابستونشو تموم کنه!! نهار خونه مامانی بودیم و من بعد از یه کم استراحت رفتم لباس فرمتو از خونه آوردم ، وقتی اومدم هنوز خواب بودین ، خلاصه با کلی ناز بیدار شدی اونم با اخم آخه فکر میکردی میخوایم بریم و اونجا بذاریمت.وقتی رسیدیم تقریبا همه جا پر شده بود و ما طبقه بالا رفتیم از همون اولم تو از ما جدا شدی که برنامه هاتونو اجرا بکنین.چند تا عکس ازت گرفتم ولی زیاد جالب نشدن بعد از اجرای برنامه کلاستون آبجی کیمیا اومد دنبالتو دیگه فضولی کردن و از پله بالا و پایین رفتنتون شروع شد.ساعتای ٥/٧ چون عمه میخواست بیاد خونمون زودتر رفتیم و کاد...
12 خرداد 1390

تعطیلات تابستانی آغاز می گردد

سلام سلامممم فرشته های خوشگلم امروز خیلی خوشحالم آخه امتحانای کیمیا جونم تموم شد و سه ماه تعطیلی(البته ٤ ماه) شروع شد.دختر نازم تو که تعطیل میشی منم تا چند ماه راحتم هم صبحهها که تا موقعی که دختر خوش خیالم حاضر میشدی و میومدی دم در نفسم در میومد هم بخاطر مشق نوشتنات که بازم با بی خیالی مثال زدنیت منو دق میدادی هورااااااا کیمیا تعطیل شد . حالا باید برای این چند ماه تعطیلیت یه برنامه ریزی بکنیم که زیاد هدر نره عزیزکم سینا جونم از دیروزبدجوری حالت خرابه الهی قربونت برم مامانی اسهال و استفراغ شدید گرفتی فدات بشم زیر چشمات خیلی گود افتاده اصلا هم حال نداری که پاشی و راه بری دائم دراز کشیده ای الهی زودتر خوب بشی گلکم که مامان دق میکنه ...
5 خرداد 1390

روز مادر مبارک

گلای ناز مامان دیروز روز مادر بود .شب قبل مامان تا 8 شب اداره جلسه داشتیم حسابی خسته شده بودم و به قول معروف دود ا سرم بلند می شد بعد از جلسه شما دو تا با بابا اومدین دنبالم و شما دو تایی هم بسکه همیشه عجولین کادوی منو آورده بودین و توی ماشین بهم دادین قربونتون برم الهی انشاا... مادر و پدر شدنتونو ببینم برام با کمک بابایی یه ادکلن خوشبو خریده بودین دستتون درد نکنه . دست بابا هم در نکنه ! این چند روز یه کم حالم گرفته است نمیدونم چرا؟ اما خوب همیشه دنیا وفق مراد آدم نیست یه وقت خیلی خوبه و یه وقتم بده اما مهم ما هستیم که باید در همه حال شکر گزار خداجون باشیم. راستی همون شب بابا شام ما رو بیرون دعوت کرد و با هم رفتیم پیتزا بخوریم اما گلکم س...
5 خرداد 1390

مرا آندم مباد که بی یاد تو باشم

کودکي که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسيد: مي گويند فردا شما مرا به زمين مي فرستيد، اما من به اين کوچکي و بدون هيچ کمکي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: در ميان تعداد بسياري از فرشتگان، من يکي را براي تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداري خواهد کرد . اما کودک هنوز اطمينان نداشت که مي خواهد برود يا نه: - اما اينجا در بهشت، من هيچ کاري جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اين ها براي شادي من کافي هستند.  خداوند لبخند زد: فرشته تو برايت آواز خواهد خوان دو هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهي کرد و شاد خواهي بود . کودک ادامه داد: من چگونه مي توانم بفهمم مردم چه ...
3 خرداد 1390
1